اشاره: مرحوم استاد محمدجان شکوري بخارايي 1304- 1391 عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسي جمهوري اسلامي ايران و يكي از چهرههاي ماندگار ، از اديبان و نويسندگان تاجيک بود كه در خانداني شاعر و اديب در بخارا به دنيا آمد؛ شهري كه قبل از اشغال به دست شوروي، حدود 400 مدرسه و مسجد و 800 مدرس و 34 هزار محصل داشت؛ اما در سده 20 بخارا به يک پارة واپسمانده در حواشي امپراتوري روسيه تبديل شد؛ چه، به گفتة آن مرحوم: با سقوط بخارا، نقشة سياسي منطقه بهکلي دگرگون شد و «جمهوري شوروي خلق بخارا» که در پي حمله ارتش روسيه تأسيس شده بود، در سال 1924ميان جمهوري هاي نوپا و نونامِ ازبکستان، تاجيکستان و ترکمنستان بخش شد و از بخارا چيزي نماند، جز يک شهر ويرانه که ديگر هرگز ندرخشيد و زبان فارسي که زبان رسمي امارت بود، از کرسي افتاد و ازبکي به جايش نشست. مدارس فارسي تعطيل شدند و فارسيزبانان در شناسنامههايشان ازبک شدند يا به بخاراي شرقي کوچ بستند که اکنون تاجيکستان نام داشت.
شکوري در کتاب فتنه انقلاب در بخارا، با استناد به دادههاي تاريخي و دانستههاي خود ميگويد: «آنچه سال1920 در بخارا اتفاق افتاد، انقلاب نبود، بلکه تعرض روسيه همراه با بلواي بلشويکها بود که کمر فرهنگ ايراني منطقه را شکست. در دوشنبه به ما اندک خط فارسي ياد دادند، ليکن کتابهاي دستنويس کهنه و چاپي سنگي پيش از انقلاب سال 1971 و 1920 را تيز نميتوانستيم پيدا کنيم؛ چون که چنين کتابها، کتابي ديني به شمار ميآمدند و آنها را مصادره و نابود ميکردند!
يک مقصد تغيير خط که با يک فرمان عملي شد، همين بود که اين خلقها از گذشته خود جدا شوند. يک نيستانگاري تاريخي و فرهنگي به وجود آمد. به گذشته، گذشتة لعنتي ميگفتند. تاريخ بشريت از دوره سوسياليسم شروع ميشد و اين طور عقيده پيدا شده بود که چيزي که تا اين وقت بود، تاريخ نيست!»
محمد جان شکوري بخارايي آثار بسياري درباره زبان فارسي و فرهنگ و تمدن فرارود (ماوراءالنهر) دارد. از مقالات اوست: تذکار اشعار و مسئله پيدايش شعر نو، ادبيات پژوهي صدرالدين عيني و خودشناسي ملي تاجيکان فرارود، سرنوشت زبان بازگوي سرنوشت ملت است، از معارف پروري تا به چنگيز پرستي، تذکار اشعار و تذکره منظوم صدر ضيا، واژه گزيني در تاجيکستان و بعضي مشکلات آن، سير ادبي صدرالدين عيني و مرحلههاي آن، استقبال فرهنگدوستان تاجيک از انتشار دانشنامه ادب فارسي، همبستگي فرهنگي و نامهها. آنچه در پي ميآيد، يادكرد سفير ايران در تاجيكستان از آن مرحوم است.
***
ياران و دوستان همه بر غــم نشستهاند
دلخســتگان به وعدة مرهــم نشستهاند
برخاســت عالم کـــرَم و لطف از ميان
واکنون به سوگ او همه عالم نشستهاند
از تنگــناي خانــــه دلهـــا به ماتمـش
اندوه و رنــج و محنت، با هم نشستهاند
طلوع خورشيد در روز 27 شهريور ماه، همگاه با سالروز درگذشت استاد شهريار و روز بزرگداشت شعر و ادب فارسي در آسمان گيتي، مصادف گشت با غروب خورشيد درخشاني ديگر در آسمان علم و فرهنگ اصيل فارسيزبانان جهان. و چه ناباورانه چشم و دل همگي را در سوگ خويش اشکبار و خونشار نمود. به راستي که زبان و کلام از وصف جايگاه اين بزرگمرد عرصه علم و فرهنگ عاجز و ناتوان است. استاد محمدجان شکوري تنها يک شخص در جامعه علم و فرهنگ نبود، بلکه جايگاهي رفيع از جامعه فرهنگي بود که فقدان وجود عزيز ايشان، سالها خالي خواهد بود و ساليان سال پدر پير فلک را صبر ببايد تا مادر گيتي همچون وي را بزايد.
زندگي او شکوهمند بود، همچنان که مرگ ناباورانه وي. مردي که بيش از هفتاد سال براي باليدن فرهنگ ناليد و بار رنج و آلام ملت خود را در قلب خويش گريست.
استاد محمدجان شکوري، سفير و بلکه پيشرو رسميت بخشيدن به زبان فارسي و خودشناسي ملي بود. در مدت زندگي پربرکت خويش بيش از پنجاه کتاب و صدها مقاله در زمينه خودشناسي ملي، زبان و بازيابي هويت ملي و ميهني به رشته تحرير درآورد و تداومگر راه پرفروغ سلف دانشمند بزرگوار خويش، شريفجان مخدوم صدر ضيا بود.
استاد محمدجان شکوري بخارايي در کنار استاد صدرالدين عيني، جلال اکرامي، رحيم هاشم، ساتمالغزاده و برخي ديگر، از جمله بنيانگذاران فرهنگ نوين تاجيک محسوب ميشوند. خدمات نمايان و شايسته استاد شکوري در عرصه بينالمللي موجب گرديد تا در سال 1996 به عنوان عضو پيوسته فرهنگستان زبان و ادب جمهوري اسلامي برگزيده گردد و در سال 2005 ميلادي به عنوان «چهره ماندگار» در جمهوري اسلامي ايران شناخته شد.
پروردگار چنان توفيقي به استاد شکوري داده بود که تحقيقاً بيش از هفتاد سال از عمر گرانمايه خويش را وقف تحقيق نمود. کساني که از نفس گرم همنشيني او برخوردار بودهاند، جز صفا و صميميت از او چيزي به ياد ندارند و کساني که اهل علم و دانش بودهاند، آثار متعدد او راهگشاي مشکلاتشان بوده است.
امروز در ماتم يکي از بزرگترين، عزيزترين و شريفترين فرزندان شايسته ملت تاجيک به سوگ نشستهايم. بيترديد بار اين کوه عظيم غم تا سالها بر دوش دوستداران و عزيزان وي سنگيني خواهد کرد.
اين جانب به عنوان يکي از دوستان نزديک و از دوستداران ايشان و سالها از نفس گرم حضرت ايشان بهرهمند بودهام، تسليت و همدردي و تسليت خويش را ابراز ميدارم. غم از دست دادن اين بزرگوار امروز بر دوش همه ما سنگيني ميکند.
غريبان را دل از بهر تو خون است
دل خويشان نميدانم که چون است!
براي زندگي جسماني آدمي، نقطهاي پاياني به نام مرگ وجود دارد، اما براي حيات معنوي بزرگان، پاياني نيست. جسم به خاک ميپيوندد، روح به عالم باقي و نام و راه آنان براي آيندگان.
فقدان اين دانشور و فرهيخته بزرگوار، بدون ترديد ضربهاي عظيم بر پيکره علمي و فرهنگي کشورهاي تاجيکستان، ايران، افغانستان و اصولاً تمام فارسيزبانان جهان است. اين جانب به نمايندگي از دولت و ملت ايران، اين ضايعه دردناک را به جامعه فرهنگي و علمي سه کشور همدين و همفرهنگ و همزبان تاجيکستان، افغانستان و ايران تسليت عرض ميکنم و براي خانواده بزرگوار و شريف وي از پروردگار بزرگ رحمت و صبر جميل آرزو مينمايم. يادش همواره گرامي باد.